English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2083 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
perfect participle U وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
present perfect U مربوط به ماضی نقلی ماضی نقلی
participles U وجه وصفی معلوم
present participles U وجه وصفی معلوم
present participle U وجه وصفی معلوم
participle U وجه وصفی معلوم
ripple through carry U عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
the past tense U زمان ماضی ماضی مطلق
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
full U مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
fullest U مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
loose ends <idiom> U بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
drivers U چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
driver U چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
verbal note U شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
telpak U سرویسی که توسط شرکتهای همگانی مخابراتی برای اجاره کانالهای با پهنای باندزیاد بین دو یا چندین نقطه ارائه می گردد
strobe U سیگنالی که برای اغاز انتقال داده میان یک دستگاه جانبی وکامپیوتر بکار می رود
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
takeoff fan U نیمدایره جلو میله پرش ارتفاع برای اغاز پرش
macroinstruction U دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
to set a poem to music U اهنگ برای شعری ساختن
barrier material U مواد لازم برای ساختن موانع
adjectival U وصفی
adjectives U وصفی
adjective U وصفی
ordinal U وصفی
epithetical U وصفی
participles U وجه وصفی
apposition U کلمهء وصفی
participle U وجه وصفی
adverb of manner U قید وصفی
adective modifier U فرع وصفی
buckhorn U استخوان گوزن که برای ساختن دسته چاقو بکارمیبرند
gasogene U مادهای که برای ساختن اب گاز دار بکار میرود
This is a perfect (an excellent) site for a cinema(theatre house). U این زمین برای ساختن یک سینما جان می دهد
face off U رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
participial U وابسته بوجه وصفی
appositional U وابسته بکلمه وصفی
ordinal U عدد وصفی یاترتیبی
descriptive U وصفی وصف کننده
appositive U وصف کلمه وصفی
ordinal data U داده ترتیبی یا وصفی
particpially U بصورت وجه وصفی
shook U : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
ablest U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
wire roll U نوعی سیم خاردار تاشو برای ساختن موانع ضد مکانیزه
plantable lanceolata U استخوان گوزن که برای ساختن دسته چاقو بکارمی رود
able U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
dawns U اغاز اغاز شدن
dawn U اغاز اغاز شدن
dawning U اغاز اغاز شدن
dawned U اغاز اغاز شدن
batcher U دستگاهی که شن ماسه سیمان و اب را برای ساختن بتن را اندازه گیری میکند
participles U وجه وصفی مجهول صفت مفعولی
participle U وجه وصفی مجهول صفت مفعولی
bracket U رویارویی در مسابقه حذفی حرکت برای ساختن شکلی بصورت پرانتز روی یخ
chromel U الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
traditionary U نقلی
historical U نقلی
carry U رقم نقلی
carried U رقم نقلی
carrying U رقم نقلی
carries U رقم نقلی
past U ماضی
end around carry U رقم نقلی دورگشتی
carry propagation U پخش رقم نقلی
cascaded carry U رقم نقلی ابشاری
perfect tense U ماضی کامل
present perfect tense U ماضی قریب
past perfect U ماضی بعید
present perfect tense U ماضی کامل
preterit U زمان ماضی
knew U ماضی فعل Know
the preterite tense U ماضی مطلق
past perfect tense U ماضی بعید
perfect tense U ماضی قریب
past or preterite d. U ماضی مطلق
did not U ماضی منفی do
asynchronous computer U نوعی از کامپیوتر که در ان هر عمل در نتیجه سیگنالی که از تکمیل عمل قبلی حاصل میشود و یا در اثر اعلام امادگی وسیله لازم برای عمل بعدی اغاز میشود کامپیوترناهمگام
propagated carry U رقم نقلی پخش شده
carry lookahead U با پیش بینی رقم نقلی
end around carry U رقم نقلی دور گشتی
present progressive U ماضی قریب استمراری
pluperfect U فعل ماضی بعید
aorist U ماضی غیر معین
hung U زمان ماضی فعل
preterit U وابسته بفعل ماضی
leant U ماضی فعل lean
wobble pump U پمپ دستی در کابین خلبان برای وارد ساختن فشار اولیه به سوخت قبل از استارت موتور پیستونی
bade U زمان ماضی فعل bid
ran U زمان ماضی فعل run
hove U زمان ماضی فعل heave
ground U زمان ماضی فعل grind
grew U زمان ماضی فعل grow
felt U :زمان ماضی فعل feel
flew U زمان ماضی فعل fly
left U : زمان ماضی فعل leave
tore U زمان ماضی فعل tear
rang U زمان ماضی فعل ring
led U زمان ماضی فعل lead
traditinal U مبنی بر حدیث یاخبر روایت شده نقلی
addition U عمل جمع بدون بیت یا کلمه نقلی
scripturalism U اعتقادبه نص کتاب مقدس دلبستگی بدلائل نقلی
additions U عمل جمع بدون بیت یا کلمه نقلی
aoristic U وابسته به زمان ماضی غیر معین
had U زمان ماضی واسم مفعول فعل have
founds U زمان ماضی واسم فعول find
i wish you would go U بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
found U زمان ماضی واسم فعول find
bad U زمان ماضی قدیمی فعل bid
building block principle U طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
flags U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flag U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
met U زمان ماضی واسم مفعول فعل meet
should U زمان ماضی واسم مفعول فعل معین shall
fought U زمان ماضی واسم مفعول فعل fight
sennit U علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
sennet U علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
primary tenses U زمانها یاصلی و گذشته وماضی قریب و ماضی بعید
deceleration time U زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
wattle U ترکه برای ساختن سبد ترکه
perfect infinitive U مصدری که با اسم مفعول ساخته میشودو جای ماضی کامل را میگیرد
registering U ثباتی که حاوی شماره بیت وضعیت است مثل پرچم رقم نقلی صفریاسرریز
register U ثباتی که حاوی شماره بیت وضعیت است مثل پرچم رقم نقلی صفریاسرریز
registers U ثباتی که حاوی شماره بیت وضعیت است مثل پرچم رقم نقلی صفریاسرریز
bridges U دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
bridge U دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
bridged U دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
indicator U ثبات یا بیت علامت که وضعیت پردازنده و ثباتهایش را نشان میدهد مثل رقم نقلی یا سرریز
processor U کلمهای که حاوی تعدادی بیت وضعیت مثل پرچم رقم نقلی , صفر و سرریز است
He is looking for trouble. U دنبال شر می گردد
unsettling U آنچهباعثعصبانیتوخشمشما گردد
partial carry U فضای ذخیره سازی موقت تمام ارقام نقلی جمع کننده موازی بجای ارسال مستقیم
The earth moves round the sun . U زمین بدور خورشید می گردد
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
reductase U دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
covenants U که بین طرفین مبادله می گردد
covenant U که بین طرفین مبادله می گردد
Spint not against heaven,it will fall back in thy . <proverb> U بر آسمان تف مکن,که به صورتت بر مى گردد .
dedication U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
Everything goes back to its origin . <proverb> U باز گردد به اصل خود هر چیز .
dedications U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
pronounced U معلوم
assignable U معلوم
obvious U معلوم
sharp cut U معلوم
It was revealed that … It transpired that . . . U معلوم شد که ...
to the fore U معلوم
given U معلوم
definite U معلوم
known U معلوم
indistinct U نا معلوم
illiquid U نا معلوم
invisible U نا معلوم
inevidence U معلوم
the active voice U معلوم
intelligible U معلوم
overt U معلوم
determinate U معلوم
active U معلوم
highest U عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
highs U عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
high U عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
bargain hunter U کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
riffle U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
proteranthous U دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
riffled U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
delays U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
delaying U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
delay U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
save all U چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
riffles U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffling U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
It was inappropriate to make such a remark . U مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
register U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
Unless otherwise stated . U مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
registering U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
registers U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
cascade carry U وام ایجاد شده در یک جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی, رقم نقلی ابشاری
to bring tl light U معلوم کردن
familiarised U معلوم کردن
to come to light U معلوم شدن
familiarises U معلوم کردن
familiarising U معلوم کردن
evidently U از قرار معلوم
given conditions U شرایط معلوم
familiarize U معلوم کردن
discernibly U بطور معلوم
ascertains U معلوم کردن
to make known U معلوم کردن
To make known . To signify . U معلوم کردن
manifestly U بطور معلوم
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it … U از قرار معلوم ...
It was clear that she had lied . U دروغش معلوم شد
vaguer U غیر معلوم
ascertain U معلوم کردن
ascertained U معلوم کردن
the date was not specified U تاریخ ان معلوم
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com